سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق نهان


86/11/20 ::  4:42 عصر

خیال
نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

86/11/20 ::  4:38 عصر

اینروزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
جرم تموم عاشقا پای کسی نشستنه

اینروزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

اینروزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
 ساده ترین بهونشون ازهم خبر نداشتنه

اینروزا سهم عاشقا حسرت و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

اینروزا کار آدما دلای پاک و بردنه
بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه

این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشمای خسته تا ابد به درب بسته می مونه

اینروزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه

جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه

((امروز روز دیگری است ))


 

این همان جمله ایست که هر صبح که چشم باز می کنم
ناخداگاه بر زبان می رانم
به امید آنکه پروردگارم یاری ام دهد تا قدمی بردارم به سوی تو
اما این روزها نوای غمگین تو قلب مرا می لرزاند
و نمی گذارد هیچ شبی را به صبح برسانم
سکوت تو ، کلام تو ، و حتی لبخند تو گواه خبری است تلخ برای من
و من تحمل چنین گذری را ندارم
هر چه خود را به آرامش می خوانم بیشتر به تلاطم می افتم
دلم برایت تنگ می شود
و بی اختیار نقش چشمان زیبا و معصوم تو در مقابلم هویدا می شود
آنگاه پرده ای از اشک در مقابل دیدگانم نقش می بندد
و آینده را تار و نامعلوم می کند
نازنین من !!!
مرا ببخش به خاطر آنکه صراحت کلامم تو را می آزارد
تنها بهانه ای که که ارتعاش صدایش گوش عالم را کر می کند
نوای دوستت دارم من است
که بی هیچ ابائی فریادش می زنم
دوستت دارم (مریم)
دوستت دارم قناری(مریمم) خانه دلم


 

 


 

مریم جونم


این روزها دلم از سنگ شده است
همانند تکه سنگی خارا
به سختیه فولاد
به سیاهیه سیاهترین پرونده ها
هیچ کلام آشنائی نمی تواند دلم را نرم کند بجز ...
هجوم افکار پلید
بی خوابی های گاه و بی گاهم
تلاش برای زنده ماندنی بی هدف و بی ثمر
فرصت را برای فکر کردن به چیزهای خوب از من گرفته است
نمی دانم
شاید خود نیز هیچ رغبتی برای تفکر به چنین مسائلی ندارم
اما این را می دانم که سراسر زندگی ام را نقشهای رنگارنگ پر کرده اند
نقشهائی که خود از ایفای آنها لذت می برم

از همه چیز خسته شده ام
خشمی فراگیر مرا به آستانه تزلزل کشانده است
حالم از هر چه بی تو بودن و تنهائی است به هم می خورد
از هر چه بغض و مهربانی است حالم به هم می خورد
از هر چه انتظار است تنفر دارم
حتی انتظار مرگ را هم کشیدن طاقت فرساست
جائی برای چنین تفکراتی نمانده است
دیگر از آن احساس پروانه ای که می گفتی خبری نیست
سنگ شدن را تجربه می کنم
دیگر هیچ کس نمی تواند به درون خلوت تنهائی دلم راه یابد
امیدها از من سلب شده است
همه چیز رنگ جنون می دهد
دیوارهای خانه که همیشه خبر از گرمای محبت می داد
اینک خبر از سردی و بی تفاوتی می دهد
فریاد معترض پدر و مادر همه جا به گوش می رسد
صدای شکستن قلبهای ناآرامی که عزیزوار مرا دوست داشتند
دلها را ریشه می کند
اما من همچنان سر و خاموش ...
دلم برای بغض و آهی عمیق تنگ شده است

چقدر سخت است سخن دل گفتن با کسی که دلت بی پروا برایش باز است
و هیچ پرده ای میان اسرار درونت برایش وجود ندارد
دلم عجیب گرفته است
انگار لحظه های آخر عمر خویش را سپری می کنم
نفس کشیدن دشوار شده
وچیزی همچون تکه سنگی راه گلویم را بسته است
بعضی ها نامش را بغض می گذارند
اما اگر بغض بود یک جائی خسته می شد و می شکست و مرا آرام می کرد
اما انگار قصد رهائی ندارد
شیشه نحیف احساس من دیگر تاب تحمل ضربات سنگینی را
که غم دوری تو بر او می زند را ندارد
نمی دانم شکست غرور مردانه ام را چگونه از نگاه پرسشگر اطرافیانم پنهان کنم
وقتی که تمام وجودم آن را فریاد می زند


 



 

من از قصه زندگی ام نمی ترسم


 

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.


 

ای بهار زندگی ام


 

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست


 

اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد


 

برگرد


 

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را


 

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا


 

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.


 

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم


 

بدان که قلب من هم شکسته مریم


 

بدان که روحم از همه دردها خسته شده مریم


 

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد مریمم


 

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
اما تنها چیزی که درون من یافت نمی شود همین است
می بینی؟
می بینی عشق تو آخر چه بر سر من آورده ؟
از هر چه زندگی است خسته شده ام
از این زندگی نکبتبار
از این زندگی زور
از این زندگی که مدام در حال خود فریبی ام
از این زندگی که همه چیزش به خاطر دیگران است
و هیچ برای خود ندارم
نمی دانی این روزها چقدر متواضعانه
با رشته رشته های از هم گسیخته ی دلم
به درگاه خدا دخیل می بندم
که هر گاه برای لحظه ای هر چند کوتاه چشم بر سختیه این دنیا می بندم
دیگر هرگز دیده بر این دنیا نگشایم
و تو را با تمام علاقه ام در این ویرانه و تاریکی تنها بگذارم و بروم
می بینی چقدر وحشیانه قلمم را به دست آتش داده ام ؟
آتشی که دلم می خواهد زبانه هایش دامن همه را در خود بگیرد
و من دیگر آنی نیستم که دلم به حال کسی بلرزد
....


اینروزا اشکامون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدماعکسای یادگاریه

نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

86/11/20 ::  4:32 عصر

عشق زیباست به شرط اینکه نامردان خرابش نکنند.


تازه بی وفایی هم توش نباشه



نظرات سازنده فراموش نشود


نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

86/11/20 ::  4:31 عصر

..:: خوبه که ادم یکی رو دوست داشته باشه نه بره اینکه کسی رو نداره بلکه اون شخصی ارزش دوست داشتن رو داشته ::..


هر شب در رویاها یم تو را می بینم، احساست می کنم، این گونه است که تو را می شناسم، این گونه باش، با وجود هزار چم ها و فا صله ها و کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را بنما، این گونه باش دور، نزدیک، هر کجا که هستی ایمان دارم، ایمان دارم که قلبم ادامه خواهد داد.


اگر چه شبها بسیار سخت اند، ادامه خواهم داد تا یک بار دیگر، تو در را بگشایی و این جا هستی، این جا، در قلب من و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد.


عشق فقط یکبار به سراغ هر کس می آید و برای یک عمر می آید و نخواهد رفت، تا ما برویم! و عشق همان بود که با تو ورزیدم یک بار و یک عمر و از آن پس بدان آویختم و تا همیشه همه زندگی ام با آن پیش خواهد رفت.


این جایی ، تو این جایی و من از هیچ چیزی باکی ندارم و می دانم که قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ما تا همیشه عاشق می مانیم، عاشق، جوان و ساده دل و قلب من همچنان خواهد تپید و من این را در قلبم جاودانه خواهم داشت و قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد

..:: خوبه که ادم یکی رو دوست داشته باشه نه بره اینکه کسی رو نداره بلکه اون شخصی ارزش دوست داشتن رو داشته ::..


هر شب در رویاها یم تو را می بینم، احساست می کنم، این گونه است که تو را می شناسم، این گونه باش، با وجود هزار چم ها و فا صله ها و کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را بنما، این گونه باش دور، نزدیک، هر کجا که هستی ایمان دارم، ایمان دارم که قلبم ادامه خواهد داد.


اگر چه شبها بسیار سخت اند، ادامه خواهم داد تا یک بار دیگر، تو در را بگشایی و این جا هستی، این جا، در قلب من و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد.


عشق فقط یکبار به سراغ هر کس می آید و برای یک عمر می آید و نخواهد رفت، تا ما برویم! و عشق همان بود که با تو ورزیدم یک بار و یک عمر و از آن پس بدان آویختم و تا همیشه همه زندگی ام با آن پیش خواهد رفت.


این جایی ، تو این جایی و من از هیچ چیزی باکی ندارم و می دانم که قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ما تا همیشه عاشق می مانیم، عاشق، جوان و ساده دل و قلب من همچنان خواهد تپید و من این را در قلبم جاودانه خواهم داشت و قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد

..:: خوبه که ادم یکی رو دوست داشته باشه نه بره اینکه کسی رو نداره بلکه اون شخصی ارزش دوست داشتن رو داشته ::..


هر شب در رویاها یم تو را می بینم، احساست می کنم، این گونه است که تو را می شناسم، این گونه باش، با وجود هزار چم ها و فا صله ها و کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را بنما، این گونه باش دور، نزدیک، هر کجا که هستی ایمان دارم، ایمان دارم که قلبم ادامه خواهد داد.


اگر چه شبها بسیار سخت اند، ادامه خواهم داد تا یک بار دیگر، تو در را بگشایی و این جا هستی، این جا، در قلب من و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد.


عشق فقط یکبار به سراغ هر کس می آید و برای یک عمر می آید و نخواهد رفت، تا ما برویم! و عشق همان بود که با تو ورزیدم یک بار و یک عمر و از آن پس بدان آویختم و تا همیشه همه زندگی ام با آن پیش خواهد رفت.


این جایی ، تو این جایی و من از هیچ چیزی باکی ندارم و می دانم که قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ما تا همیشه عاشق می مانیم، عاشق، جوان و ساده دل و قلب من همچنان خواهد تپید و من این را در قلبم جاودانه خواهم داشت و قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد


نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

86/11/20 ::  4:27 عصر

روز 14 فوریه برابر با 25 بهمن روز عشاق ویا Valentine"s Day است .
روز عشاق روزیه که در اون مردم با فرستادن کارت تبریک، گل و یا شکلات به همراه یک پیغام عشق علاقشون رو به شخص و یا افراد دیگه نشون میدهند...
داستانهای زیادی درباره علت نامگذاری این روز با نام روز والنتاین وجود داره ولی یکیشون که از بقیه مشهور تره اینه که "سنت والنتاین" یک کشیش رمی در قرن سوم میلادی بود. کلادیوس دوم امپراتور وقت ازدواج رو منع کرده بود. اون میگفت که سربازان متاهل جنگجویان خوبی نیستند. والنتاین فکر میکرد که این کار عادلانه نیست و مراسم ازدواج رو در خفا انجام میداد. کلادیوس که این موضوع رو فهمید دستور داد که والنتاین رو در زندان انداخته و سپس بکشند. کلادیوس به زندان افتاد و در آنجا عاشق دختر کور زندانبان شد. این رابطه در حدی پیش رفت که عشق او و اعتقاد او به پروردگار باعث بازگشت بینایی دختر زندانبان شد.
روز 14 فوریه که والنتاین رو برای اعدام میبردند اون نامه ای نوشت و چون اسمش والنتاین بود، در آخر نامه نوشت "از طرف والنتاین تو" (From your Valentine). از اون به بعد کلمه والنتاین جای خود را بمعنی عاشق در فرهنگ زبان باز کرد.
اولین پیغام والنتاین پس از آن شعری از طرف چارلز (Charles)، از اشرافزادگان اورلئون (orleans) برای همسرش در سال 1415 میلادیه.
ولی روز والنتاین تا قرن 17 میلادی هنوز روزی ناشناخته بود. در قرن 18 نوشتن پیغامهای ابراز محبت و ارسال آن بصورت معمول در آمد. سپس کارتهای آماده درست شد و چون از قبل چاپ شده بود، گفتن "دوستت دارم" را برای مردم (مخصوصا مردم خجالتی) راحت تر کرد.







نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

86/11/20 ::  4:24 عصر

     عشق شوری در نهاد ما نهاد                                          جان ما در بوته سودا نهاد





نویسنده : احسان ومجتبی شماره تماس:09362249099

<      1   2   3   4      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
5845


:: بازدید امروز :: 
7


:: بازدید دیروز :: 
0


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق نهان

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

زمستان 1386